دارم فکر می کنم که وقتی آدم از بعضی چیزها چندان خوشش نمیاد (شما فرض کن یه مجموعه داستان) و به دلش نمی چسبه ، این نچسبیدن میتونه هزار دلیل داشته باشه که یکیش می تونه سوژه های اون داستانها باشه (علیرغم اینکه فرمشون ممکنه خیلی عالی باشه) و مهمتر از اون حس و حال و انتظار خواننده ، واسه همین شاید درست نباشه که آدم نظر شخصی منفیش رو ( یا حداقل نظر نه چندان مثبتشو) نسبت به اون اثر (شما فرض کن مجموعه داستان برف و سمفونی ابری ، نوشته پیمان اسماعیلی، نشر چشمه، پاییز 1387) همه جا جار بزنه و بگه. ولی شاید این گفتن باعث بشه که کسانی که این اثر به دلشون نشسته بیان و یه کامنتی بذارن این پایین و بلاگر رو تحریک کنند که یه بار دیگه اون مجموعه رو مرور کنه .
مرتبط
مرض حیوان– لیلی نیکونظر