P O V

A Rush of Blood to The Head

Archive for February, 2009

سطح دانش اجتماعی – 2

Posted by ali1860 on February 28, 2009

taxi-or-taksi

Posted in General | 3 Comments »

همجنس تکاپوی مصنوعی فواره برحاشیه تکرار+ Result

Posted by ali1860 on February 20, 2009

با اینکه این روزها اصلا حال و حوصله درست حسابی ندارم ولی واسه حفظ روحیه میام تو وب و هی چرخ می زنم واسه خودم. یکشنبه مراسم اسکار برگزار میشه و جهت خالی نبودن عریضه انتخابهای خودمو اینجا مینویسم.

بهترین فیلم: با وجود لذت بردن از تماشای تمام فیلمهای کاندیدای این بخش، فکر میکنم میلیونر زاغه نشین از جهات زیادی میتونه بهترین فیلم امسال باشه

بهترین بازیگر مرد: فرانک لانجلا برای بازی شاهکارش در نقش ریچارد نیکسون در فیلم فراست-نیکسون

بهترین بازیگر زن: کیت وینسلت برای فیلم کتابخوان

بهترین بازیگر نقش دوم مرد: هیت لجر برای شب تاریک

بهترین بازیگر زن نقش دوم: پنه لوپه کروز برای ویکی کریستینا بارسلونا

بهترین کارگردانی: دنی بویل برای میلیونر زاغه نشین

بهترین فیلمنامه اقتباسی: بنجامین باتون

بهترین فیلم برداری: میلیونر زاغه نشین

بهترین تدوین: فراست-نیکسون

بهترین موسیقی متن: میلک

بهترین ترانه : میلیونر زاغه نشین

بهترین انیمیشین: وال-ای

پی نوشت بعد از مراسم:

پیشبینی های صحیح بولد شده اند

Posted in Cinema | Tagged: | 2 Comments »

سطح دانش اجتماعی

Posted by ali1860 on February 19, 2009

italy-or-iran-flag

Posted in General | Tagged: | 2 Comments »

Reader (2008)

Posted by ali1860 on February 13, 2009

2

Reader (کتاب خوان) اثر غریبیست، آرام آرام تا اواسط فیلم بیننده را سرگرم کرده بدون آنکه هنوز از روی سوژه اصلی پرده برداری کند. از صحنه دادگاه با دو شوک خبری مخاطب را به عمق داستان کشیده و در بخش پایانی فیلم بیننده همراه با میشل سردرگم است در هزارتوی قضاوت و عدالت. این فیلم هم یک کیت وینسلت عالی دارد که به نظر می رسد این بار موفق شود مجسمه طلایی اسکار را با خود از سالن کداک تیاتر بیرون آورد. ریدر امسال در پنج رشته کاندیدای دریافت اسکار است.

            

        

Posted in Cinema | Tagged: , | 3 Comments »

شورش همجنسگرایان و نوستالژی تایتانیک

Posted by ali1860 on February 7, 2009

دقت کردید که اینجا داره شبیه وبلاگهای نقد فیلم میشه،  خوب چه میشه کرد؟ هیچ سوژه ی بدردبخور دیگه ای انگار تو این دوره و زمونه نیست، به وبلاگ  بقیه بچه ها هم سر بزنید میبینید که گرد کسالت روش پاشیده شده. مسلماً انتظار ندارید از من که بیام اینجا در مورد پرتاب ماهواره امید بنویسم،  چرا، میشه گفت که هرچی امید داشتیم  رو تو این چند سال  پروندن و فرستادن هوا!  تو دوره اصلاحات یادمه یه جمله ای ورد زبون ملت شده بود ، مخصوصاً مایه دارها، می گفتن آقا پول به جیب بزن و همینجا تو ایران عشق و حال کن، ولی میخوام بپرسم از این دوستان که آیا همچنان سر حرفشون هستن یا نه؟، شاید من الان بین رفقا از زندگی خیلی راحت تری برخوردار باشم، یعنی شغل متوسطی دارم و مشکل مسکن فعلا ندارم و عصر به بعد هم به دلمشغولیهای خودم می رسم، میتونم واسه آینده فکر کنم، شانس ادامه تحصیل دارم و کوچ هم چندان دست نیافتنی نیست. اما  تا کی میشه به این وضعیت ادامه داد؟  تا کی باید زندگی دلخواهمون رو از تو این دریچه های مجازی و رو دیسکهای حافظه  تجربه کنیم؟  چرا یه گپ گرم دوستانه تو کوچه و خیابون و محیط کار ، با دوستهای دور و نزدیک  انقدر آرزوی دست نیافتنی ای شده که نسل ما کوله پشتی دلخواسته هاشو جمع کرده برده تو یه ناکجا آباد خوبی مثل فیس بوک.  بگذریم…. خودمانیم، بدترین مقدمه ممکن بود.

revolutionary-road

  جاده انقلابی، آخرین ساخته سام مندس(که قبلا زیبای امریکایی او را حتما دیده اید) رو دوست داشتم، یه درام تلخ اقتباسی،  همراه با نوستالژی تایتانیک،  ناخودآگاه با دیدن زوج دی کاپریو و کیت وینسلت به یاد دهه گذشته افتاده و ده سالی که با سرعت برق و باد طی شد، انگار همین دیروز بود که تایتانیک به عنوان محصول تمام عیار دنیای غرب به گوشه به گوشه ایران رسوخ کرد و تابوی عشق ورزی را از بین برد، به یاد ندارم هیج وقت پیش از پدیده تایتانیک، تصویر یک بازیگر زن ( و حتی مرد) هالیوود در تیراژ گسترده بر پیراهن جوانان کوچه و بازار نقش بسته باشد و یا اینکه زن و مرد ، کوچک و بزرگ در خانه های مذهبی، سنتی، مدرن و لیبرال خانوادگی به  دیدن این اثر سه ساعته نشسته باشند که اکثر تصاویر آن مربوط به عشقبازی دو جوان زیبای دنیای غرب است. تب تایتانیک در ایران آنچنان پر رنگ بود که میشود ساعتها در مورد تأثیرات آن بر فرهنگ نسل جوان آن دوره صحبت کرد. باری، در جاده  انقلابی با زوج جوانی روبرو هستیم که مرد در ابتدای جاده پیشرفت کاری قرار گرفته است و در برابرش، زن دلسرد از شکستهای کاری به فکر ماجراجویی است و در رویای زندگی در اروپاست  ولی تحقق این رویا به قیمت از دست دادن آینده  شغلی همسرش هزینه خواهد داشت.  بازی هر دو هنرپیشه دلپذیر است و کیت وینسلت همچنان عالیست. 

milk

فیلم بعدی که دیروز فرصت کردم ببینم، میلک است،  داستان زندگی میلک اولین نماینده همجنس گرایی است که  در اواخر دهه هفتاد میلادی به شورای شهر سانفرانسیسکو راه می یابد. میلک رهبر جنبش همجنس گرایان محله و شهر بوده و با مبارزات خستگی ناپذیر خود در پی حفظ حقوق شهروندی این اقلیت زندگی خود را فدا می کند.  به هرحال، هالیوود موفق شد با فیلم کوهستان بروک بک تصویر قابل درکی از این اقلیت در جهان ارائه کند، و آن تصویر باعث می شود که مخاطب هتروسکچوآل با دید بازتری به تماشای این فیلم بنشیند. میلک هر چقدر از نظر سوژه  راه سخت تری برای ارتباط با مخاطب در پیش دارد اما یک شان پن استثنایی به تنهایی باعث می شود که من مخاطب تا انتها فیلم را دنبال کنم و فارغ از همه تصاویر و احساسهای ناخوشایند حاصل از تماشای زندگی این جماعت متفاوت، از بازی این  اعجوبه لذت ببرم.

Posted in Cinema | Tagged: , | 3 Comments »

Marimba

Posted by ali1860 on February 2, 2009

گاهی آدم نیاز دارد در تنهایی خود در این شهر شلوغ مدام سوزنش بر روی یک ملودی و دو بیت شعرگیر کند. چه خوب که این قطعه از شاهکارهای چند دهه پیش جهان باشد، و چه حالی می دهد که آدم سرخوشی چون داوود بهبودی آن را بازخوانی کند، از اینجا دانلودش کنید.

When marimba rhythms start to play
Dance with me, make me sway
Like the lazy ocean hugs the shore
Hold me close, sway me more

Posted in Music | Tagged: , | Leave a Comment »