داشتم با خدا
يه قل دوقل بازي ميكردم
تا ديدمت
سنگها را ريختم توي دامنش
دويدم به سوي تو
———————-
نميدانستم هر روز
هفت هشت ده بار
عاشق تو ميشوم،
هر روز
نميدانستم.
با خورشيد ميآيي
يا با ماه؟
در كدام افق
دنبالت بگردم.
«عباس معروفي»
امروز بعد از مدتها گذرم به وبلاگ عباس معروفي افتاد. ياد سؤال دوستي افتادم كه پرسيده بود عاشقانه هايتان چه بود؟ چه ترانهاي؟ پاسخ دادم كه يكي نبود، مجموعهاي از ترانههاي گلچين شده بود. اما امروز يادم آمد كه اگرچه ترانه ها بودند، يك عاشقانه آرام نادر ابراهيمي هم بود، اما از همه مهمتر مجموعه عاشقانههاي معروفي بود كه در نيمه دوم سال 2005 و اوايل 2006 بر روي وبلاگش قرار داد و من هر روز با تك تك جملات آنها زندگي كردم، بلعيدمشان و در انتهاي سال مكتوبشان كردم و تقديم به عشقم نمودم. انگار گفته بودم؟